۲۳.۶.۹۰

possible scenarios # 4

یه روز یکی
کوکب خانوم رو
با پطرس فداکار قاطی میکنه

1) پا میشه همه مهمونا رو انگش میکنه

2) اوا کوکب جون؟! ا ِ  زشته جلو مهمونا دستت رو ازونجات در آر!

3) حواسش به مهمونا و ماست و ترشی و اشکنه و اینا گرم میشه سد رو یادش میره کل ده رو آب میبره

4) خونسردی خودش رو حفظ میکنه، موبایلش رو در میاره زنگ میزنه 125 (110؟!) میگه سد نشتی داره، بعد بر میگرده خونه به مهمونای هراسون گشنه پشت در میگه چیزی نیس زنگ زدم بیان درس کنن سد رو، شما بفرمایین سفره رو بچینین، بعدم زنگ می زنه چلوکبابی سر کوچه پونزده سیخ کوبیده و گوجه بیارن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر