۲۵.۶.۹۰

love hate dilemma

....حالم از اون موجودات سبز کرم مانند لزج به هم میخورد و باید درشون میاوردم...بعد میمردم برا لوبیا پلو، هنوزم گرم و سرد و دوباره گرم شده ش رو به هیچ چی نمیدم.
....تنها چیزی که ازپیتزا باید دور ریخته میشد، اون چیز های تلخ ترش شور سبز رنگ نیم پخته بود، عق بود.... زیتون از همیشگی های یخچالمه.
...فسنجون یک اختراع غلط و مخترعش یک بیمار روانی بود از دید من، شیرین؟ غذا؟ ترش؟ ملس؟ روانی!!!  تقریبا از هر سه بار رستوران ایرانی یه بارش فسنجون سفارش میدم.


یعنی میخوام بگم آدما و سلایقشون میتونه تا اینحد رندوم و بی ثبات باشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر