۴.۸.۹۰

possible scenarios # 6

یه روز یکی
کوکب خانوم رو
با دهقان فداکار قاطی میکنه ...

1) غذا میپزه میره کل قطار رو نذری میده

2) وسط مهمونا لباسشو در میاره...   بله، او زن با سلیقه و مهمان نوازی بود!

3)   ا ََ َ َ !    کوکب! کوکب! بیا بیا...
      نچ نچ نچ!!
      میگه 120 کشته و بیش از 380 مجروح!    
      آخی بیچاره ها! تو این مملکت اگرم شانس بیارن هواپیما تپ تپ نیفته، قطارا این جوری ...
     نچ نچ نچ!!
     حالا ریزعلی توام گیر دادی ها!  بزن اون کانال سر سفره باید آدم سوخته ببینیم؟     بفرمایین تورو خدا! یخ میکنه!
      آره آقا بفرما!
      بفرمایین! بفرمایین!

4) آره... خلاصه هوا اینقد سرد بود که کبریت نمی گرفت منم دیگه دیدم نمیشه دوباره تنم کردم یخ نکنم!  رفتم دیدم از ریل خارج شده و...  دود و آتیش و ... ازین ور به اونور ازین کوپه به اون کوپه، یه نفرم زنده نمونده بود! تا دیدم یه صدایی میاد، رفتم دیدم این   خانوم زیر یه خروار آهن افتاده...           بعععله آقااا، اینجور شد که ما الانه 29 ساله هر شب شکر میکنیم که سرنوشت این خانومه دسته گل رو گذاشت تو زندگیه ماااا!  کوکب خانوم یه دونه باشه!   D: D: D:
  ای بابا ریزعلییییی ! باز که شروع کردی ! اگه گذاشتی راحت غذاشونو بخورن! بفرمایین تورو خدا یخ میکنه! بفرمایین!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر