۱۵.۷.۹۰

my keys; one stolen, one lost

دو نوع گمشدن هست:
یکی اینکه نمیدونی کجا گذاشتیش،
این خوبه چون امید داری که فقط مشکل از حافظه توئه و یه روز یه موقع یه جا یادت میفته یا خودشو نشون میده و خلاصه پیدا میشه، اعصاب خورد کن هست که میدونی ولی نمیدونی، اما امید توشه ، خوبه.
مدل دوم اما جسم مورد نظر کلا نیست، یه جا افتاده، یه جا در رفته ، یه جایی کاملا مستقل از افعال و کرده های تو و خارج از حیطه حافظه و منطقت!
حافظه دستگاه ضبط نیست! سیستم سیمولیشن بر اساس داده های اندک پیرامونه گذشته و "حال" هست،
 حافظه باز به یادآوری اتفاق افتاده ها نیست، بازسازیه سناریوست!
برا همین ، یهو فکر میکنی ! ئه! یادمه! اونروز اونجا گذاشتمش تو اون جعبه هه رو میز، آره دقیقا! بعدم جعبه رو اومدم بذارم بالای کمد، افتاد از توش بیرون، دوباره گذاشتمش توش! آره......برم ببینم .....بعد میری و میبینی اصلا تو جعبه نیست جعبه هم بالای کمد نیست!  یادت میاد که تو کشو لای برگه ها بود، یا تو جیب اونیکی کتت یا.... کاملا واضح و با جزئیات هم یادت میاد، مطمعن!
اما هیچ جا نیست!
این سراب و شبیه سازییه که مغز میکنه تا همه سناریو های ممکن رو بررسی کنه، اما به خاطر آموزه های اشتباه رایج و "حکم شناخت جمعی" درباره حافظه ما اون رو با ضبظ شده های گذشته اشتباه میگیریم و تا مدت ها تو سناریوی "گمشده 1" میمونیم..
تا یه روز ...
بعد از مدت ها گشتن و وا دادن، به حالت دوم شیفت میکنیم! میفهمیم که لزوما این ما نیستیم که یادمون نمیاد، بلکه به معنی واقعی کلمه "گم" شده، از جیب از کیف افتاده، رفته لا آشغالا انداختیم دور یا ...یا...یا....
و اونروز...
با غمی افزون به سیاهیه این جهان فانی ایمان میاریم...و حاضر به پرداخت هزینه احتمالی اون گمشده میشیم.
اینجوری.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر