۱۸.۵.۹۰

mummy's boy

بعضی روزا
 از صبح دو سه بار از مضراتش براش میگفتم
اما عصر قبل ازینکه بیاد خونه چایی میذاشتم، نون پنیر و سبزی و گردو یا مربا  میچیدم
اون آرامش و لذتی که بعد از هورت (قلت؟) اول چایی تو صورتش میشد دید
کیف داشت خیلی

دلم براش تنگ شده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر